پایگاه خبری - اطلاع‌رسانی وب ‌دا - خراسان شمالی
پنج شنبه ٦ اردیبهشت ١٤٠٣ -
»
اخبار زیر مجموعه های علوم پزشکی خراسان شمالی


گزارش بازدید وب سایت :

کاربران آنلاین : ۵۰ نفر

تعداد بازدید های امروز : ۱۷۰۳ مورد

تعداد بازدید های کل : ۳۲۰۰۶۵۲ مورد


کودک ۸ ساله همچون همسالانش، با شیطنت کودکانه خود جست و خیز کنان، طول کوچه را طی می کند و ما به دنبال او ...


به سختی می شود باور کرد که این همان کودک بیماریست که فقط یک کلیه دارد و آن هم از کار افتاده ...

و بالاخره رسیدیم ... آنچه که در نگاه اول توجه هر کسی را به خود جلب میکند کارتون های خالی سرم در مقابل درب منزل است! چقدر سرم... !!!!
و داخل منزل، یک اتاق با یک کوه از کارتون های سرم و یک تخت پر از حرف، پراز درد، پر از غم و هزار سوال دردناک ... !!!!
آیا این تخت بستر این کودک است؟
اینهمه سرم... روزی چند بار دیالیز می شود؟
آیا درد دارد؟ آیا درمان می شود؟
اینهمه هزینه...!!! آیا حمایت می شود؟ ...

و مادرش ... چقدر جوان است!  از کودکش که حرف می زند دنیایی از رنج در چشمانش موج می زند... و گاهی سکوت... در فکر فرو می رود...
- در اوایل بارداری فهمیدم که کودکم مشکلی دارد. بعد از تولد فهمیدیم که یک کلیه دارد. از سال گذشته به دنبال یک سرماخوردگی آن یک کلیه هم از کار افتاد. سه ماه بیمارستان بستری بود.
سکوت ... گویی بدترین خاطرات زندگیش را به یاد آورده...
با لبهایی لرزان ادامه می دهد...
- برای پیدا کردن محل مناسب برای گذاشتن دستگاه چندین بار جراحی شد. بدنش پر از زخم است...
کودکم روزی ۵ بار دیالیز می شود...
بیشتر اوقات بی حال است و فقط گاهی مثل امروز سرپاست و بازی می کند...

دوباره چهره معصومانه کودک... و این بار دقیق تر ... او فقط یک کودک است با یک کتاب قصه کودکانه در دستش. چشمانش اما متفاوت با دنیای کودکی، متانتی عجیب دارد... دریغا! که تجربیات تلخ، کودکیش را چه زود پایان داده و صبوری را در وجودش و در چهره اش نشانده...
چشمهایش...!  تردیدی درد آلود، پیچیده در لفاف نازک یک لبخند، در چشمان همچون آینه اش موج میزند...
جملات در نگاهش روان است:

آیا روزی کتاب خواهم خواند؟ 
آیا واقعا باسواد خواهم شد؟
آیا این سال تحصیلی را تمام خواهم کرد؟
 یا مانند سال گذشته نیمه کاره خواهد ماند و بقیه روزها را در بستر بیماری خواهم گذراند؟
آیا این درد و رنج تمام می شود؟
کی تمام می شود ...؟

چه درد آور است تصور اینکه "تمام" برایش چه مفهومی دارد؟! و این "تمام" چه خواهد بود؟

مادر ادامه می دهد:
- هزینه های درمان بسیار سنگین است. نوبت پیوند کلیه دارد. کودکم برای درمان نیاز به حمایت دارد...
باز سکوت...

و این بار چهره اش با یاد آوری چیزی خوشایند می شکفد:
- در این مدت یک خانم پرستار به ما کمک کرد و دست ما را گرفت. فرزندم او را خیلی دوست دارد. دعا می کنم خداوند نیز به او کمک کند. خداوند یار و یاورش باشد.

انسانیت... پس آنچه که به یادش آمد این است! آنچه که در میان این درد جگرسوز لبخند بر لبانش نشاند این است که به یاد آورد که باید امیدوار بود، هنوز در قلب انسانها مهر هست، بخشندگی هست، انسانیت هست...
به یاد آورد که شاید روزی به یاری پروردگار و به کمک قلبهای مهربان و دستهای بخشنده همین انسانها، درد و رنج کودکش  با "درمان" او "تمام" شود.

 


منبع : شبکه بهداشت و درمان شهرستان راز و جرگلان چاپ مطلب ارسال خبر به دوستان



رتبه بندی شما به مطلب فوق:

دیدگاه‌ها 1 نظر

مریمشنبه ٢٩ مهر ١٣٩٦ ساعت ٩:٥٩ ق.ظ

وای طفلک ! چقدر هم زیادند بیمارانی مثل این کودک